راستی
راستی شنبه آزمون آییننامه دارم حس خاصی ندارم ولی امید است سوتی ندم
و اینکه جدیدا عادت کردم ناخودآگاه تو هر موقعیتی باشم مثلا موقع چای خوردن با بقیه
یا راه رفتن تو بازار ماهی و سبزی
یا نشستن لب ساحل
یا موقع دزدکی تاب بازی کردن و ... گوشی رو میذارم رو ریکورد تا صداها ضبط بشه
هنوزم عکس و ویدیو مسیج ییاد میگیرم ولی این یکی هم اضافه شده و باید بگم بعد یه مدت گوش دادن بهشون و دقت کردن به صداهای پرت اطراف یکی از بهترین حسهاست:))
خدا به حافظه این گوشی درمونده رحم کنه از ما که گذشت
شیرینی پیشاپیش
تحمل نکردم تا بارون بیاد البته هنوز خیلی امید دارم فردا پس فردا بیادش
امروز اومدم بیرون تا تونستم زیاده روی کردم و چوب حراج به کارت عزیزم زدم انگار پولام رو از راه آوردم ولی الان یه شکم و قلب راضی و خشنود دارم که مطمئنه بارون میاد چون من شیرینیش رو پیشاپیش دادم به خودم
مطمئنم ابرها روم رو زمین نمیندازن و فردا پس فردا چند شکم میزان:)))
بگذره اینم
سومین روزیه که یه حالیم نمیدونم بیقرارم نمیدونم چمه قراره چی باشه
دوستام میپرسن چیشده حرف بزن خب بگو
با اینکه مطمئن نیستم چی باید بگم حتی اگه میدونستم بازم ترجیحم این بود چیزی نگم همیشه حرف زدن از احساساتی که اذیتم میکنن پیش آدمای نزدیک بهم مثل اقرار به ضعف بوده واسم با اینکه میدونم اشتباه میکنم ولی هنوز نتونستم قبولش کنم
فقط میدونم که دارم کم میارم انگار و اینو نمیخوام
این بیقراری و بلاتکلیفی خودم یه طرف افت درسی داداش هم یه طرف، تصمیم گرفتم دیگه دخالت نکنم برعکس همیشه ایندفعه بسپارم به مامان و بابا
من که همیشه پیششون نیستم نمیتونم مثل یه مادر حواسم بهش باشه و مامان بابا دلشون به سختگیری من خوش باشه
وقتشه خودشون دیگه شروع کنن
اگه آخر هفته بارون بیاد به خودم شیرینی میدم بابتش
دنبال بهونه واسه خوشحالی الکیم:)
بارون نیومدی که
نصف آذر گذشت و برای اولین بار تو زندگیم هنوز بارونی نیومده
کاش پاییز بدون بارون نگذره اینطوری دوستش ندارم.
چه پاییزیه اخه؟
با تاخیر
نشد زودتر بیام ثبت کنم
ولی جمعه عصر بالاخره شالگردن قرمزم تموم شد که با کمک مامان دوتایی بافتیمش این اواخر وقتی بیرون بودم خیلی کمکم کرد تموم بشه
نتیجه واقعا محشر و راضیترینم
جمعه شب خیلی خوشحال بودم و رضایت خاطر از زندگیم داشتم
کنسرت هم واقعا خوب بود و بهترین بخشش این بود که تو فضای باز بود و هوا بهترین و خنکترین حالت ممکن بود
ولی شنبهای که گذشت واقعا نچسب بود
لایق نبود بعد این جمعه خوشگل همچین شنبهای پیش روم باشه
دور دور
باورم نمیشه با اینکه کل عمرم تا الان بیشتر از هزار کیلومتر از هر نوع فامیل و قومی دور بودم ولی بازم نمیتونن کاری به زندگیمون نداشته باشن
د اخه چطوری اینقدر آزار دارید از این فاصله هم
دلم واسه مامان بابا میسوزه خودشون هنوز نمیدونن وقتی برن قراره چی به سرشون بیاد مثل این میمونه بعد اینهمه سال از نقطه امنت خارج بشی یهو بری وسط میدون اعصاب خوردی
درکشون میکنم به خاطر مامان باباشون بخوان برگردن بالاخره ولی پس زندگی داداشم چی؟
من که زندگی خودم رو دارم و یکی دو ماه دیگه روونه دانشگاه هم پیشم ولی از ته دلم میخوام کارای بابا جور نشه و همینجا بمونن چند سال دیگه هم
کنسرت
آخرین کنسرتی که رفتم مال یکی از همین خواننده های دلقک فعلی بود که فقط بلد بود بپره اینور و اونور
البته از حق نگذرم جو شادش رو دوست داشتم و یکی از آهنگاش هم که حفظ بودم به دلم نشست
قبل اینکه کنسرت شروع بشه چون از قبل ناراحت بودم یهو نمیدونم چرا بی دلیل وقتی همه عکس و فیلم میگرفتن و جیغ و دست میزدن من بغضم ترکید و مامان دید
مامان غصه خورد و سعی کردم خودم رو به خاطر مامان زود جمع و جور کنم
امروز مامان بلیط علیرضا قربانی رو گرفته و میگه خوشحال شدی؟ راستش خیلی خوشحال شدم واقعا نیاز داشتم بهش
و خوشحالم چون بعد کنکور اول و بازه نهاییها مامان همیشه وقتهای استراحتم میخوند
شاید شب تموم شد خدا رو چه دیدی:)
خیلی خوشحالم راستش ولی مطمئنم تو این کنسرت قراره تا آخرش با خیال راحت گریه کنم بابت هرچی که توی دلمه و میدونم هرکسی یه چیزایی تو دلش داره پس اینبار مامان نباید غصه بخوره
نگاه
بابا خیلی عادتها داره عادتهای خوب یا بد، عادی و خنثی یا شدید و پرشور و تند حتی
از وقتی که یادم میاد از بچگی همیشه وقتی میدیدم بهم زل زده و نگام میکنه
نگاهی که نگرانی داره محبت داره فداکاری داری ولی یه چیز دیگهای هم داره که هیچوقت نفهمیدم چیه که همیشه باعث شد وقتی منم نگاش میکنم دووم نیارم و به یه چیز دیگه نگاه کنم و طوری رفتار کنمانگار دیگه متوجه نیستم که هنوزم خیره شده بهم
خیلی عجیبه ولی مطمئنم تا حالا بابا داداش رو اینطوری نگاه نکرده حتی خیره شدنش به مامان فرق داره کاملا حسش میکنم
پنجشنبه هفته پیش وقتی نگام میکردی بابا دلم میخواست چشمام رو محکم ببندم و بگم بهت نگران نباش تا الان از پس خودم بر اومدم و بقیهاش رو میتونم و میدونم که مراقبتی از دور میدونم خیلی از حرفایی که زدی از دل نبوده یا حداقل از ته دل نبودم میدونم که عاشقتم دوستت دارم ولی اینم میدونم یه سری چیزا رو نمیتونم یادم بره حتی با اینکه بخشیدم
دست من نیست باور کن منم نمیخوام اینطوری باشم خودتم میدونی حتی کینهای نیستم ولی یه سری چیزا نمیشه که نمیشه
ولی به قولهام عمل میکنم خیالت راحت و کاش یه بار تحمل کنم و منم با نگاهم بدوناینکه اشکی بشه چشمام بگم دوستت دارم
شالگردن قرمز
امشب بافتن بعد ۷ سال شروع کردم
آخرین بار و اولین بار یه کلاه بافتم
اینبار دوباره قلاب و کاموا دست گرفتم یه شالگردن قرمز ببافم که بهمن وقتی رفتم دانشگاه از سرما منجمد نشم:))
باشد که وجودم از گرمای سرخی این رفیق گرم بمونه
تماشاگر
این یه بار رو میخوام واقعا بگم نیکو بس، صبر کن یه گوشه و ببین چی میشه
فقط و فقط ببین و تماشاگر باش نه امیدی داشته باش نه بددلی کن فقط و فقط ببین چی میشه و چطور پیش میشه
تهش هرچی شد بذار این یه بار بشه
خسته شدم از بس هی خواستم کنترل کنم شرایط رو چه حال چه آینده یا هی پاشم در بزنم برم عقب بگم یاالله مشکل چی بوده بذار الان درستش میکنم
این یه بار میخوام راکد باشم هرچند متنفرم از اینکار و میدونم قراره سخت باشه واسم کلی تمرین خوبیه حتی در جهت غیرمفید
د اخه دختر خوب تا کی هی فکر و خیال میخوای کنی و از هر اتفاق ده تا رخداد تو آینده بسازی و تهشم خودت رو سرزنش کنی بگی چرا نمیتونی تشخیص بدی قراره کدوم سناریو درست از آب دربیاد؟ حتی اونی که به پنج یا ده ساله دیگه مربوطه؟
یه بارم که شده دندون رو جیگر بذار فقط ببین و فکر نکن ک انتظار هیچ چیز خوب و بدی نداشته باش
ببین چی میشه
واقعا میخوام دیگه فقط بسپارم به خدا
حداقل در راستای این یکی دیگه خودم رو به در و دیوار نزنم
میخواد بشه میخواد نشه میخواد خوب بشه میخواد بد بشه میخواد هرچی بشه!